Monday 28 October 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 29

داستان با تولد رستم آغاز می شود. در ابتدا سخن از ناراحتی رودابه است در دوران حاملگی و درد  و اضطراری شدن وضعیت در زمان زایمان. خبر به زال می دهند و او نیز برای کمک به سیمرغ روی میاورد.. سیمرغ به وی مژده می دهد که نگران نباشد و شیوه سزارین را بدو می آموزد
بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد
شکم گشت فربه و تن شد گران
شد آن ارغوانی رخش زعفران
بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زرد فام
چنین داد پاسخ که من روز و شب
همی برگشایم به فریاد لب
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز
تو گویی به سنگستم آگنده پوست
و گر آهنست آنکه نیز اندروست
چنین تا گه زادن آمد فراز
به خواب و به آرام بودش نیاز
چنان بد که یک روز ازو رفت هوش
از ایوان دستان برآمد خروش
+++
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچه ی شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک
ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش
بدو مال ازان پس یکی پر من
خجسته بود سایه ی فر من

سیندخت که تابحال چنین روش برای بدنیا آوردن نوزاد نشنیده بود بسیار نگران بود و نمی توانست قبول کند که چنین چیزی . ممکن باشد. *ولی رستم به همان روش بدنیا میاید 

فرو ریخت از مژه سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون
+++
بیامد یکی موبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بی رنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر ز راه
چنان بی گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
یکی بچه بد چون گوی شیرفش
به بالا بلند و به دیدار کش
شگفت اندرو مانده بد مرد و زن
که نشنید کس بچه ی پیل تن
همان دردگاهش فرو دوختند
به داور همه درد بسپوختند
شبانروز مادر ز می خفته بود
ز می خفته و هش ازو رفته بود

وقتی رودابه به هوش میاید، می گوید که: "به رستم" یعنی اینکه از درد جان سالم بدر بردم و از این رو اسم نوزاد را رستم می گذارند
به رستم بگفتا غم آمد بسر
نهادند رستمش نام پسر

بعد از آن هم به سام هم خبر می دهند و او هم برای دیدن نوه خود میاید و همگی شیفته نوزاد می شوند و هر کسی برایش آینده ای می خواهد یس از مدتی که رستم کمی بزرگ تر می شود به همراه زال با لشگر براه می افتد
وزان روی زال سپهبد به راه
سوی سیستان باز برد آن سپاه
شب و روز با رستم شیرمرد
همی کرد شادی و هم باده خورد

*بیت هایی که خیلی دوست داشتم
آیا این توضیحات را می توان به عنوان اولین سند سزارین در ایران دانست؟ به خاطر دارم که چندی پیش تابلوی نقاشی قدیمی از نقاش اروپایی در موزه ای دیدم که صحنه سزارین را به نمایش کشیده بود با دیدن آن بیاد شاهنامه و اشاره به سزارین رستم افتادم. متن زیر را از ویکی پدیا کپی کردم
در فرهنگ ایران این عمل نخستین بار برای زایش رستم انجام شده و ریشهٔ نام «رستم‌زایی» یا «رستمانه» از آن داستان است. در اروپا مشابه این روایت برای تولد سزار نقل می‌شود و ریشهٔ نام سزارین نیز از آن است

یکی آفرین کرد سام دلیر
که تهما هژبرا بزی شاد دیر

بزی شاد دیر" بهتر از جانشین امروزی آن  "پیر بشی" است. چرا که شادی را هم به عمر دراز اضافه می کند. شاید در آن زمان عمر دراز نشانه سلامتی هم بوده ولی امروزه "سلامتی" در این معادله جای خاص خودش را دارد. عمر طولانی، سلامتی و شادی 

لغتی که آموختم
سنگی = فرزانه، خردمند، آزموده
ص 156 اندرز کردن منوچهر

© All rights reserved

No comments: