Tuesday 17 September 2013

از بستر رخوت برمی خیزم


لباسهای زمستانی  چند روزی هست که از ته کمد به قسمت جلو کشیده شده ولی امروز اولین روزی  بود که پالتوام را پوشیدم. سری به استاکپورت زدم و بازدیدی از موزه کلاه داشتم. از موزه که بیرون آمدم باران هم بند آمده بود. شاید جالب ترین کلاه موزه، کلاهی بود که چرچیل برای مراسم ازدواجش سرش گذاشته بود. آرام در خیابان قدم زدم. فکر کردم رسم پاس داشتن آثار قدیمی احتمالا رسمی است اروپایی، وگرنه تا آنجا که به خاطر دارم معمولا در کتمان گذشته مان اصرار داریم. یکی میاید و کلاه شاپو به زور سرمان می کند و چادر را از سرمان می کشد و بعدی به زور روسری را به سرمان می اندازد. فعلا به درست و یا غلط بودن این رفتار کار ندارم، ولی جالب اینجاست که هیچ یک حتی توان دیدن ردپایی  از نفر قبلی خود را ندارند. به عنوان مثال می توان از نقاشی های دیواری حمام مهدی قلی بیک (حمام شاه) در مشهد  که زیر لایه های جدیدتر نقاشی مدفون شده اند  http://iranian.com/main/albums/mahdi-gholi-beyk-bathhouse.html نام برد 

باری دیدن کلاه های قدیمی و آشنا شدن با تاریخچه طراحی و ماشین ها و مدل های دوخت کلاه حس مرده ای را در من زنده کرد. بعد از مدتها تارک دنیا بودن گمانم آماده ام تا بقیه زندگیم را شروع کنم

© All rights reserved

1 comment:

پرتو خورشید said...

عکس‌های زیبایی بود، لذت بردم. ممنون