Monday 15 April 2013

شاهنامه خوانی در منچستر _17

امروز به داستانی رسیدیم که مدتها منتظرش بودم. آغاز داستان سام و زال

زال فرزند سام (از پهلوانان دربار) و نگار او (که زنی زیبا بوده) نوزادی زیبا، ولی با موها و مژه هایی به طور غیر معمول سپید بوده. از این رو تا یک هفته کسی جرات نمی کند خبر بدنیا آمدن وی را به سام بدهد. تا اینکه بعد از یک هفته دایه زال پیش سام می رود و مژده بدنیا آمدن فرزندش را به وی می دهد. وفتی که پدر چشمش به فرزند میافتد،  ناامید می شود و به درگاه پروردگار شکوه و ناله سر می دهد، زال را فرزند اهرمن می خواند و وی را در بیابان رها می کند

یکی دایه بودش به کردار شیر
بر پهلوان اندر آمد دلیر
که بر سام یل روز فرخنده باد
دل بدسگالان او کنده باد
پس پرده ی تو در ای نامجوی
یکی پور پاک آمد از ماه روی
تنش نقره ی سیم و رخ چون بهشت
برو بر نبینی یک اندام زشت
از آهو همان کش سپیدست موی
چنین بود بخش تو ای نامجوی
+++
چه گویم که این بچه ی دیو چیست
پلنگ و دورنگست و گرنه پریست
ازین ننگ بگذارم ایران زمین
نخواهم برین بوم و بر آفرین
بفرمود پس تاش برداشتند
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
بجایی که سیمرغ را خانه بود
بدان خانه این خرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد برین روزگاری دراز

سیمرغ که چشمش به زال می افتد. او را به لانۀ خود می برد و از او مراقبت می کند. سالها می گذرد و زال بزرگ می شود. تا اینکه شهرتش در همه جا پخش می شود. پدرش وی را در خواب می بیند و با تعبیر موبدان برای یافتن فرزندش راهی می شود. و از اینکه وی را در بیابان رها کرده پشیمان می شود. سیمرغ هم از پرهای خود به او می دهد و می گوید که پدرت به دنبال تو آمده با او برو ولی چنانچه سختی دیدی پر مرا بسوزان تا من به کمکت بشتابم

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ
بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه
که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکرند
بدان نال هی زار او ننگرند
+++
چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه
ببینی و رسم کیانی کلاه
مگر کاین نشیمت نیاید به کار
یکی آزمایش کن از روزگار
ابا خویشتن بر یکی پر من
خجسته بود سای هی فر من
گرت هیچ سختی بروی آورند
ور از نیک و بد گف توگوی آورند
برآتش برافگن یکی پر من
ببینی هم اندر زمان فر من
که در زیر پرت بپرورد هام
ابا بچگانت برآورد هام
همان گه بیایم چو ابر سیاه
بی آزارت آرم بدین جایگاه
فرامش مکن مهر دایه ز دل
که در دل مرا مهر تو دلگسل


نکته مورد بحث
علاقه سیمرغ که زال را به فرزندی پذیرفته بود و مهری که بین وی و زال ایجاد شده بود. شاید در برخی موارد (مثلا قانون ارث) در جامعه کنونی ایران مادر و پدر بیولوژیکلی به والدینی که کودک را به فرزندی قبول کرده اند و زحمت وی را کشیده اند ارجحیت دارند

لغاتی که آموختم
کنام  = آشیانه
شیز = آبنوس
پدرام = خوش و خرم

قسمت های قبلی

© All rights reserved





No comments: