Monday 10 December 2012

شاهنامه خوانی در منچستر - 7

در این قسمت دنباله داستان فریدون و ضحاک را خواندیم. داستان به آنجا رسیده بود که فریدون برای اینکه پدرش را بشناسد به پیش مادر می رود و او هم جریان کشته شدن آبتین (پدر فریدون) را به او می گوید. فریدون برای انتفام خون پدر می خواهد به جنگ ضحاک برود ولی فرانک (مادرش) وی را برحذر می دارد و می گوید که مبادا الان به چنین کاری اقدام کنی که او لشکری عظیم در اختیار دارد و ترا از پای درمیاورد
از طرف دیگر ضحاک هنوز ازجانب فریدون نگران بود و برای چاره جویی جمعیتی را خواند و به همه گفت که به عدالت من گواهی دهید جمعی از ترس و جمعی هم که پای همان سفره نشسته بودند مشغول امضا کردن شدند
در همان موقع سرو صدای دادخواهی در بارگاه ضحاک بلند شد. مشخص شد که کاوه به دادخواهی آمده تا فرزندش را که برای خوراک ماران روی دوش ضحاک آورده بودند نجات دهد. چون فرزندش را بدو برگرداندند از او خواستند تا گواهی دهد که ضحاک عادل است. ولی کاوه سرباز می زند و با عصبانیت از بارگاه خارج میشود
یکی بی زیان مرد آهنگرم
 زشاه آتش آید همی بر سرم  
تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست

ضحاک از چرم پرچمی می سازد و در جستجوی فریدون بپا می خیزد. مردم هم بدنبال وی راه میافتند. به فریدون می پیوندند و به سمت کاخ ضحاک می شتابند ولی ضحاک به هندوستان گریخته



لغاتی که یاد گرفتم
غو = فریاد، خروش
پرگار = بخت و اقبال
دژم = افسرده، خشمناک

قسمت های قبلی

© All rights reserved

No comments: