Wednesday 29 February 2012

از نوشته های اینترنتی _ ژاله عالمتاج قائم مقامی

این نوشته من نیست، در ایمیلی زنجیره وار به دستم رسیده. متاسفانه نمی دانم که نویسنده کیست ولی چون در مورد ژاله قائم مقامی  تحقیق می کردم تصمیم گرفتم این نوشته را اینجا بگذارم تا بعدا نوشته خودم در رابطه با ایشان را نیز اضافه کنم

_______
ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یکقرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزنهای همه به هراسناکیها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیستتا نگویی گور توست این سهمگین دریای منزیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویشاز فلک برتر شود این بینوا بالای مـــنکهنه شد افسانهات ای آدم! آخر گوش کنداستانی تازه میخواند تو را حوای منگر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ستزانچه در آیینه بیند دیده بینای من اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی میشد، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر! کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود. این دختر را به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند ویا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:تاج عالم گر منم بیگفتگوی خاک عالم بر سر عالم کنیچه کسی باور میکند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!
ای ذخیره کامرانیهای مرد / چند باید برده آسا زیستن؟تن فروشی باشد این یا ازدواج؟/ جان سپاری باشد این یا زیستن؟و یا باز در جای دیگر:مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهر استمر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر استآن که زن را بیرضای او به زور و زر خریدهست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر استعالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ....هر آنچه که باقیمانده است ....توسط ایشان در سال 1345 به چاپ رسیده است.یک سوال.... آیا او را میشناختید؟ و یا حتی اسمش را شنیده بودید.؟برای اکثر ما شعری که احساس زن بودن در آن آشکارا آمده باشد از فروغ فرخزاد است ولی در حقیقت ژاله قائم مقام پیش کسوت این ابداع در شعر فارسی بوده است.
روانش شاد باد

1 comment:

zari said...

hichvaght esmesho nashnide budam