Wednesday 8 February 2012

در باب جراحی بینی

بیشتر از دو دهه قبل بود که زندگی جدیدم رو تو انگلیس شروع کردم. یادم میاد که یکی از اطرافیان هر وقت تلفتی با هم تماس داشتیم میان سفارشات و درسهای اخلاق، که گمان میکرد با وجود زندگی در جامعه غیر اخلاقی اروپا به آنها محتاجم، مرتب متذکر میشد که نباید تحت تاثیر قرار بگیرم و مبادا بینی ام را جراحی کنم. اوائل این پند و اندرز وی کمی تعجبم را برمی انگیخت ولی کم کم تبدیل به مایه دلگیری میشد

بالاخره یک روز بهش گفتم:  "گویا با مدل و یا سایز بینی من خیلی مشکل داری که همیشه در این باره چیزی رو متذکر میشین". گفت "نه اتفاقا بینی تو هیچ عیبی نداره. حرف منم اینه که چون جراحی بینی مد شده می ترسم که کورکورانه تو هم بری دنبالش". گفتم: "مطمئن باش اینجا اونقدر سنم هست که یاسمن گمه. بعضی اوقات از حجم کار بیرون و داخل خانه فرصت غذا خوردن هم ندارم و همینطوری یه لقمه در حال رانندگی می خورم تا جون داشته باشم دنبال بقیه  کارها بدوم. اگه وقت کنم یک شکم سیر میخوابم. جراحی بینی پیش کشم". این دوست شفیق هم با این توضیح گله گونه من توجیه شد و قول داد که دست از نصیحت برای بینی بیچاره من برداره

 باری، این آخرین صحبت ما در مورد بینی بنده بود تا اینکه دوسال پیش که به ایران رفتم به منزلش دعوت شدم. اولین شوک وقتی دیدمش بهم وارد شد. اگه به خاطر زنگ خاص صداش نبود شک داشتم که خودشه. مطمئن نبودم در مورد قیافه جدیدش چی باید گفت. فقط به گفتن عوض شدی بسنده کردم و وارد سالن پذیرایی شدم. اونجا هم شوک دوم منتظرم بود. چهار خانم جوان از دوستان روی مبل ها نشسته بودند. عجیب اینجا بود که همگی کپی خودش بودن همه بینی ها دقیقا به یک فرم و یک اندازه، برجستگی گونه، حالت چونه،  بادام چشم و قلوه های لب همه به یک شکل و فرم بودند. موها یک رنگ و یک مدل آرایش شده بود. گمونم از شدت تعجب ابروهام کمی شبیه ابروهای تاتو شده به سبک آقای اسپاک حضار شده بود. اگر کسی می گفت که توی صحنه ساخت فیلمی به سبک آلفرد هیچکاک هستم تعجب نمی کردم. حسابی جا خوردم و برای مداوا تا تونستم کیک و شیرینی به ضرب چای فرو دادم تا بلکه شوک وارده را چاره شود

وقتی که روز بعد زنگ زدم تا از زحمات ایشون تشکر بکنم ضمن صحبت ازم پرسید آیا برای جراحی بینی و کاشتن گونه دنبال جراح خوب می گردم ؟ چون اون می تونست منو به دکتر خودش معرفی کنه. بعدا جلوی آینه کمی به فرم بینیم ور رفتم



© All rights reserved

2 comments:

zari said...

etefaghe kheli jalebi bude. nemidunam shayad age manam budam be hamun ye jomle basande mikardam ama vaghti azam soale akhar ro mikard ke aya donbale jarahe khub hastam ya na hatman ghazie chand sale pisho behesh migoftam

Shahireh said...

:)
جالب اینجاست که آدما حافظه خیلی بدی دارند
__
وای چقدر خوبه که خوب شدی