Saturday 24 December 2011

گنجینه ی هم بزم تنهایی

بخش خاور نزدیک کتابخانه دانشگاه منچستر، مخصوصا قسمت کتب قدیمی آن، آرامش خاصی دارد. کمبود تعداد میز و صندلی ها در این قسمت و قدیمی بودن ساختمان، دانشجویان را کمتر جلب می کند چرا که آنها بیشتر در قسمتهای نو ساز کتابخانه که مجهز به امکانات مدرن و کامپیوتر است تجمع می کنند. همین امر نقطه دنجی را درکتابخانه بوجود آورده که می شود در آن تا ساعت ها با کتابهای فارسی خلوت کرد. ردیف های باریک بین قفسه های تا سقف کشیده شده چندین راهروی تاریک و موازی را بوجود آورده که گنجینه ای از کتب فارسی را در این گوشه از کتابخانه در بر گرفته. چراغ های مهتابی که در سقف هر یک از این راهرو ها قرار دارند با ریسمان آویزانی که در ابتدا و انتهای راهروها واقع شده اند روشن و خاموش می شوند. دو تا سه چشمک قبل از روشن شدن مهتابی ها فرصت مناسبی است تا با انبوهی، رنگ و اندازه کتابها آشنا شده و منتظر جلوه کامل تری از شکوه کتابها، که چون سربازانی در رژه ای رسمی پهلو به پهلوی هم ایستاده اند، ماند 

آن روز دنبال کتاب خاصی نبودم و تفننی در کتابخانه می چرخیدم تا شاید کتابی پیدا کنم که مطلبی متقاوت برای برنامه رادیوی (صدای آشنا) آن هفته در اختیارم بگذارد. عطف قرمز رنگ ورو رفته ای با کنگرهای مستطیل شکل که کتب نفیس قدیمی را یادآور میشد توجه مرا بخود جلب کرد. کتاب را از قفسه بیرون کشیدم. جلد کتاب از مقوایی سخت بود که باروکش چرم  زرشکی پوشیده شده بود. گوشه های جلد با مثلث های چرم قرمز هماهنگ با روکش عطف تزئین شده بود. نوار زمینه عطف حدود یک سانت بروی جلد و بخش پشت جلد امتداد داشت. نام حدود العالم  با حروف طلائی کدر بروی عطف حک شده بود ولی از عنوان کتاب و نام نویسنده اثری روی جلد نبود. آستر بدرقه (لایه درونی جلد) را کاغذی زرد رنگ و نسبتا ضخیم تشکیل می داد.

 کتاب را باز کردم؛ بوی گنگ نم مخلوط شده با رایحه کاغذ قدیمی از لای ورق های زرد رنگ بیرون ریخت. در انتهای کتاب کاغذی بود که کتابخانه به صفحه اول همه کتاب ها می چسباند و تا قبل از الکترونیکی شدن سیستم کتابخانه با هر بار قرض گرفته شدن کتاب مهری حاوی تاریخ برگشت کتاب بر این صفحه می خورد. تنها تاریخی که بر روی این کاغذ خورده بود 1968 را نشان می داد. نام کتاب را در صفحه نخست جستم. حدود العالم (من المشرق الی المغرب) که بسال 372 ه. ق. توسط نویسنده ناشناسی تالیف شده بود. نسخه ای که در دست داشتم بکوشش منوچهر ستوده و از انتشارات دانشگاه تهران بسال 1340 چاپ شده بود. بهای کتاب 47 ریال تعیین شده بود. کتابی چنین قدیمی بدیهی بود که توجه ی  مرا جلب کند. حدس می زدم که می تواند مطلبی برای صحبت در رادیو هم در اختیارم بگذارد. شروع به خواندن کتاب کردم. آنرا جالب تر از آن یافتم تا فقط به برداشت بخشی کوتاهی از آن بسنده کنم. کتاب را از کتابخانه گرفتم و مدتی نیز با آن در منزل سرگرم بودم.

حدودالعالم یکی از قدیمیترین کتب شناخته شده نثر فارسی است. ماجرای کشف این کتاب که در مقدمه آن آمده است شگفت انگیز می باشد. متن زیر خلاصه ای است از مقدمه همین کتاب. حدودالعالم قسمتی از مجموعه ای است که علاوه بر حدودالعالم شامل سه کتاب دیگرنیز میشود. این سه عبارتند از
 رساله جغرافیایی 'جهان نامه' تالیف محمد بن نجیب بکران که گویا مقدمه نقشه ای بوده
 رساله مختصری در موسیقی تالیف استاد عجیب الزمان بل استاد خراسان محمد بن محمود بن محمد نیشابوری
دائرۀ المعارف مشهور به 'جامع العلوم' تالیف فخر الدین رازی

زمانی که مستشرق روسی ا. ج. تومانسکی به بخارا مسافرت می کرده با میرزا ابوالفضل گلپایگانی آشنا می شود. میرزا گلپایگانی در سال 1310 ه. ق. در نامه ای به تومانسکی اشاره ای به این امر می کند که کوشش هایی وی برای پیدا کردن 'الوس اربعه' بی ثمر بوده اما مجموعه قدیمی (که در بالا به آن اشاره شده) را بدست آورده. یک سال بعد وی با تومانسکی ملاقاتی داشته و این مجموعه را باو هدیه میدهد بشرطی آنکه به خاطر علم و دانش آنرا چاپ کند تا این اثر از بین نرود. تومانسکی در مقاله ای در همین سال جریان پیدا شدن این کتاب را به تحریر در آورد. اما تا پایان عمر موفق به چاپ اثر نشد.

پس از مرگ تومانسکی همسر وی دربارۀ نسخه های مختلفی که از همسرش باقی مانده بود و شامل کتاب حدودالعالم نیز میشده از شخصی بنام مینورسکی کسب تکلیف می کند. مینورسکی شرحی به آکادمی لنینگراد می نویسد و پس از کسب جواب موافق از این آکادمی برای پرداخت هزینه، بارتلد مامورچاپ کتاب می شود. وی از نسخه خطی کتاب چاپ عکسی تهیه کرده و مقدمه ای خود به زبان روسی بر آن می نویسد و اینگونه حدود العالم در سال 1349 ه. ق به صورت چاپ عکسی بچاپ میرسد.  پس از مرگ بارتلد، مینورسکی بر آن شد که کتاب را به انگلیسی ترجمه کند. وی مقدمه بارتلد را از روسی به انگلیسی ترجمه کرد و شرح مفصلی هم از خود برای روشن شدن کتاب نوشت. آقای سید جلال الدین تهرانی در ابتدا (سال 1314 ه. ش.) این کتاب را از روی نسخه عکسی جز گاهنامه خود بچاپ رساند و سپس بعد از بیست سال از روی نسخه عکسی بارتلد و ترجمه انگلیسی مینورسکی متن را تصحیح و مجددا چاپ کرد.  

از خواندن چنین کتابی خیلی راضی بودم، اسامی شهرهایی که در کتاب چاپ شده بود تا مدتها مشغولم کرد. نکته ای که خیلی ذهنم را بخود مشغول کرده بود نزدیکی زمان تالیف این کتاب با شاهنامه بود. به همین خاطر اولین بخش از کتاب که به آن رجوع کردم قسمت مربوط به خراسان و شهرهای آن بود:

خراسان -"ناحیت مشرق وی هندوستان است و جنوب وی بعضی از حدود خراسانست و بعضی بیابان کرگس کوه و مغرب وی نواحی گرگانست و حدود غور و شمال وی رود جیحون است. و این ناحیتیست بزرگ با خواستۀ بسیار و نعمتی فراح. و نزدیک میانۀ آبادانی جهانست و اندر وی معدنها زرست و سیم و گوهرهای کی از کوه خیزد. و از این ناحیت اسب خیزد و مردمان جنگی. و در ترکستابست و ازو جامۀ بسیار خیزد و زر و سیم و پیروزه و داروها. و این ناحیتیست باهوای درست و مردمان با ترکیب قوی و تن درست. و پادشاهی خراسان اندر قدیم جدا بودی و پادشاه ماوراءالنهر جدا و اکنون هر دو یکیست. و میر خراسان ببخارا نشیند و ز آل سامان است و از فرزندان بهرام چوبین اند و ایشانرا ملک مشرق خوانند و اندر همه خراسان عمال او باشند. و اندر حدهاء خراسان پادشاهنند و ایشان را ملوک اطراف خوانند. " ص88  

شهر های خراسان که در حدودالعالم ذکر شده اند عبارتند از: نیشابور، سبزوار، خسروگرد، بهمن آباد،  مزینان، آرادوار، جاجرم، سبراین، جرمگان، سیبینگان، خوجان، راوینی، نسا، باورد، طوس، میهنه، ترشیز،کندر، قاین، طبسین، کری، طبس، مسینان، خور و خسب، پوژکان، خایمند، سنگان، سلومد، هری، بوشنگ، نوژگان، فرگرد، باذغیس، کاتون، خجستان، کوه سیم، مالن، اسبزار، سرخس، بون شهر، کیف، بغشور، کروخ، شورمین، غرچستان، دزه، مرود، دزحنف، پر کدر، کیرنک، مرو، شنگ عبادی، دندانقان، کشمیهن،  گوزگانان، ربوشاران، درمشان، تمران، ساروان، مانشان، طالقان، جهودان، باریاب، نریان، کرزوان، کندرم، انبیر،کلار، اشبورقان، انتخذ، سان، رباط کروان، سنگ بن، ازیو، حوش، بلخ، خلم، تخارستان، سمنگان، سکلکند، بغلان، ولوالج، سکیمشت، طایقان، اندرآب، بامیان، پنجهیر، مدرو موتی.

"طوس – ناحیتیست و اندر وی شهرکهاست، چون طوران و نوقان، بروغون، رایگان، بنواذه. و اندرمیان کوههاست. و اندر کوههای وی معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین و سنگ فسان، و شلوار بند و جورب خیزد و بنوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آنجا مردمان بزیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشیدست و از وی دیگ سنگین خیزد." ص90

از مطالب جالب دیگر کتاب اشاره به اسم خلیج پارس، دریاچه ارومیه و بم می باشد.

در دریای بحرالاعظم (که پیوسته است بدریا اقیانوس مشرقی و مقدار سیکی از خط استوابرین دریا گذرد و حد شمال آن از چین آغاز شودو از هندوستان و شهرهای سند بگذرد و از کرمان و طارس بکدردو همچنین بر خوزستانو حدود بصره) پنج خلیح است. خلیج چهارم خلیج پارس خوانده شده " از حد پارس برگیرد با پهنا اندک تا بحدود سند."  ص12

ارمینیه شامل شهرهای: دون، راخرتاب، ارمیه، سلماس، خوی، ملازگرد، قالیقله، میافارقین، مرند، میمد، اهر وسنگان بوده.
"دریای کبوذان بارمینیه درازاء او پنجاه فرسنگ است اندر پهنای سی فرسنگ. اندر میان این دریا دهیست کبوذان گویند و این دریا را بدان ده باز خوانند و از گرد او آبادانیست و اندر او هیچ جانور نیست از شوری آبش مگر کرم." ص14

"بم شهریست باهوایی تن درست و اندر شهرستان وی حصاری است محکم و از جیرفت مهترست و اندروی سه مزگت جامع است،  یکی خوارج را و یکی مسلمانانرا، و یکی اندر حصار و ازوی کرباس عامه و دستار بمی و خرما خیزد" ص 128


© All rights reserved

No comments: