Saturday 13 November 2010

سفره شعری بپاست، بگذار واژه ای ذهنت را قلقلک دهد



قبلا قول داده بودم که در صورت امکان شما را کمی بیشتر با اشعار خانم هاله جلالی آشنا کنم. با تشکر از ایشان که ما را به خواندن یکی از سروده هایشان مهمان کردند

****************************

در امتداد اردیبهشت

روز
از هرم لب بام
بیرون پرید
و ماه را بلعید
خلوت مرا درید
و به نظارۀ تکاپوی خفته ات نشست
یک روز
یک روز قهوه ای
سر از انگاره های پر خاطره
بیرون آورد

تو این روز را
از پر پروانه هایی که "پاییز رویایشان را بر هم زد
رنگین کن
و بدان
که باران ِ از پس
افسونگرانه
بر بالهای طلائی شان
نقشی نو خواهد زد
و بگذار هی بگوید و هی بگویم

شب
شب از لذت مستی ِ خوفناکی
که پوست را کش می دهد
سر زد
و رنگ آفتاب پرید

یک شب خجل
و باشکوه
از فنجان قهوۀ تو
که در دستان یخ زده فالگیر پیر
به تماشای آیینۀ هایت
نشسته بود
بیرون پرید

تو
این شب را
به بی پروایی خودت رو کن
از پشت نیلگونش بیرون بیا
و شب را رو کن

آن گاه
ستاره بچین
و بدان که سبدت
هیچ گاه پر نخواهد شد
و بگذار هی بگوید و هی بگویم
ستاره بچین
و بدان
که با هر چیدن
ستاره ها
داغ دست های تو را
احساس می کنند
و دروغهای آموخته را
فراموش

وقتی
سبدت لبالب از ستاره شد
تو آفتاب را خلق کرده ای
و سایه ها را رها

تو
آفتاب را خلق می کنی
و در ظهری داغ
به رویای صادق وهمی سبز
خوابت خواهد برد
خوابی عمیق
در امتداد
اردیبهشت

هاله جلالی
از فراموشی پری ها
انتشارات نگاه


© The poem is copyright of Halleh Jalali

2 comments:

Anonymous said...

ziba bood mamnoon

zari said...

شعر با معنایی بود . اما بیشتر از خود شهیره جان تشکر میکنم که به فکر شعرهای پارسی است و مارو با این اشعار آشنا میکنه