Tuesday 17 August 2010

فداکاری مخرب

London, UK

می گفت می خواد آروم آروم موقعیت رو برگردونه به عقب، به قبل از آشنایشون. فکر می کرد که اینطوری بهتره وبا حذف خودش از معادلۀ ارتباطاتشون، آرامش گم شده رو میتونه به یارش هدیه کنه. نظر منو خواست. چی باید می گفتم؟ چی می تونستم بگم؟ همین دو سال پیش بود که می پرسید برای جلب علاقش چکار می تونه بکنه. بهش گفتم که شما به درد هم نمی خورین، گفتم این دوستی دردسرساز میشه، ولی قبول نکرد و در خواستش مصر شد. حالا که دلش رو بدست اورده، از سختی راه میگه. از میلش برای قربانی کردن علاقش به یار، اونم بنام اروم کردنش
منکه هیچ نمی فهمم. نه نمی فهمم! نه اون اصرار در دوستی رو می فهمم و نه این قصد به خداحافظی بی موقع رو

حافظ چه خوب گفته
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادي"
"بازم در پاي در انداخته اي يعني چه


No comments: